ماجرای نیم روز 2 : ردخون
سال ساخت : 1397
سال پخش : 1398
امتیاز اس جی پلاس: 3.5/5
کارگردان : محمدحسین مهدویان
بازیگران : هادی حجازی فر ، جواد عزتی ، بهنوش طباطبایی ، محسن کیایی و …
خلاصه داستان:
این فیلم به ماجرای عملیات مرصاد که پس از قطعنامه 597 سازمان ملل توسط گروهک تروریستی مجاهدین خلق انجام شد می پردازد…
قبل از شروع هر چیزی باید از مهدویان بابت ساخت فیلمی در خور دفاع مقدس تشکر کرد. مسئله ای که سالیان درازی است مخاطبان نسل دوم و سوم انقلاب نمی توانند با ساخت فیلم های کلیشه ای و شعار زده ارتباط برقرار کنند. فیلم هایی که هرچند در تلاش هستند از زوایای متفاوتی به دفاع مقدس و جنگ تحمیلی بپردازند ولی شعار زدگی و تملق بیش از حد فیلم را خراب کرده و حس ارتباط با آن را از بین میبرد. در آخرین فیلم های این چنینی می توان فیلم به وقت شام آقای ابراهیم حاتمی کیا را بیان کرد که علی رغم پشتیبانی های بسیاری که از این فیلم شد نتواسنت آنطور که باید در ذهن مخاطبان جای گیرد و روایت گر درستی از مدافعین حرم باشد.
ولیکن شکل ساخت خاص فیلم های مهدویان به سلیقه مخاطبان جوان خوش آمده است و مخاطبان فیلم های او را دوست دارند از مستند شهید باقری تا لاتاری پیشرفت های مهدویان کاملاً آشکار بوده است. مهدویان در ماجرای نیمروز اول توانست ارتباط خوبی بین مخاطب و جریان انقلابی سال 60 و درگیری هایی که در آن زمان بود برقرار کند. از یک خط داستانی رمانتیک و عاشقانه استفاده کرده و در حول محور آن جریانات ترور های سال 60 را به تصویر می کشد. طوری که مخاطب را درگیر داستان می کند.
در ماجرای نیمروز 2 : ردخون نیز باز از همین خط داستانی بهره گرفته است ولی درام آنرا بیشتر و عمیق تر کرده . اگرچه در قسمت اول ترور های دهه 60 بیشتر به چشم میخورد. در قسمت دوم سعی کرده است بخش داستان عاشفانه فیلم را تقویت کند تا مخاطب با خط داستان جلو آمده و وقایع عملیات مرصاد را دنبال کند. نکته دیگر اینکه سعی کرده است در ماجرای نیمروز 2 وارد گروهک مجاهدین خلق شود و از زاویه آنها، زندگی و طرز نگاهشان را به مخاطبان نشان دهد. چیزی که در قسمت اول در فیلم نمی بینیم. البته شاید بعضی از منتقدین این خط داستانی را دوست نداشته باشند و آنرا زاید بر فیلم بدانند ولیکن برای اینکه بتوانی مخاطب را با فیلم همراه کنی ، آنهم مخاطبی که سه نسل با جنگ فاصله دارد! حتماً باید از خط داستانی بهره ببری که مخاطب خود را درگیر فیلم کند در غیراینصورت هرچقدر هم جنگ را به زیبایی به تصویر بکشی بازهم نمی توانی ارتباط خود را با مخاطب نسل سومی برقرار کنی . چیزی که در به وقت شام نیز آقای ابراهیم حاتمی کیا استفاده کرده ولی حالت آن حالت شعارزدگی دارد.
اما جدا از نکات مثبتی که فیلم دارد و به نظر بنده بهتر از قسمت اول مخاطب را درگیر داستان می کند و صد البته کمتر شدن پرش دوربین که یکی از اشکالات اساسی آقای مهدویان در قسمت اول بود. ایراداتی نیز به فیلم وارد است. بازهم تاکید میکنم این لرزش دوربین و حالت دوربین روی دست بودن در این قسمت خیلی کمتر شده بود و یکی از دلایل درگیر شدن مخاطب با داستان به نظر این حقیر همین است. ضعف بزرگی که در فیلم های این چنینی و خصوصاً آقای مهدویان وجود داشت. پرش بیش از حد دوربین اساساً مخاطب را اذیت می کرد مانند تنکه ابوقریب که من وسط های فیلم واقعا از این همه لرزش دوربین عصبانی شدم !!!
نکته منفی این فیلم موسیقی متن است. موسیقی متنی که در چند جا به شکل عجیبی اشتباه فراز و فرود دارد و مخاطب را سردرگم می کند. بخشی از فیلم هنوز حالت هیجانی به خود نگرفته است و اساساً در آن سکانس دلیلی برای افزایش صدای موسیقی متن و هیجانی جلوه دادن سکانس نبود و در ادامه نشان داد که این قطعه ماله 30 ثانیه بعد است که اشتباهاً 30 ثانیه عقب تر تدوین شده است.
مجاهدین خلق می توانستند بهتر و عمیق تر پرداخت شوند. در این فیلم سعی شده است جلوه هایی را نشان دهد که خیلی کلیشه ای و تقریباً همه از آنها مطلع هستند. برای عمیق تر شدن نگاه مخاطب نسبت به خطر مجاهدین و تفکراتشان به نظرم مهدویان باید تلاش بیشتری را انجام میداد و فقط به فاکت و یا ازدواج سازمانی بسنده نمیکرد. هرچند که همین موارد هم بسیار مهم و ضروری هستند.اساساً وقتی ما بتوانیم شخصیت بد داستان را خوب شخصیت پردازی کنیم نیمی از موفقیت را سپری کرده ایم . در این جا ما شاهد دو طرز نگاه بدون شخصیت پردازی درست هستیم، شخصیت هایی مانند لیلا با نام سازمانی سیما که معلوم نیست با تفکر مجاهدین هست یا نیست یعنی ما در یک سردگمی هستیم که تفکر سیما در خصوص مجاهدین چیست. و شخصیت هایی که بدون هیچ دلیلی که در فیلم به ما بازگو کند سرسپرده و مطیع محض مسعود رجوی هستند. وقتی این مسئله موشکافانه بیان نشود عملاً شما به جای اهمیت دادن به این تفکر ، آنها را مشتی ابله و ساده لوح فرض میکنید.
یکی دیگر از مشکلات فیلم که در قسمت قبل هم بود. نوع نگاه مسعود به مجاهدین هست. نگاهی بسیار رئوف و مهربانانه که هم در قست اول بد جواب داده بود و هم در این قسمت این طرز نگاه آخر منجر به کشته شدنش شد. بنظرم در کنار نبود شعار زدگی و تا حد امکان واقعی جلوه دادن شخصیت ها با تفکراتشان این مسعود وصله نچسب داستان است.
در پایان بنظرم ما به چنین فیلم هایی نیاز وافری داریم . فیلم هایی که بتواند در کنار رعایت اصول حرفه ای فیلم سازی که مهدویان واقعاً دراین خصوص نمره قبولی دارد. فیلم نامه ای ارائه دهیم که مخاطب نسل جدید را درگیر خودش کند و بتوانی تفکرات مهم و اساسی تاریخی کشورت را برای آنها بازگو کنی. البته هر فیلمی ایرادات خودش را دارد و این فیلم نیز خالی از این عیب نیست. ولیکن با توجه داستان گویی جذاب ماجرای نیمروز 2 : ردخون بتوانید فروش بسیار خوبی را در گیشه تجربه کند. ماجرای نیمروز 4.5 میلیارد تومان در سینمای فروش کرد و احتمال خیلی زیاد ماجرای نیمروز 2 : ردخون بتواند با فروش بالای 10 میلیارد تومانی کار خودش را به پایان رساند.