فیلم ایده اصلی
کارگردان : آزیتا موگویی
سال ساخت: 1397
سال پخش : 1398
بازیگران: بهرام رادان ، مریلا زارعی ، هانیه توسلی ، پژمان جمشیدی و … .
خلاصه داستان :
بهرام رادان که بدنبال برد در منقاصه ای بزرگ است. ایده ای فوق العاده برای ساخت جزیره هندروابی دارد و دوست دارد در این مناقصه برنده شود و تلاش های بسیاری می کند اما در ادامه راه با مشکلاتی جدی مواجه می شود… .
در این مقاله خطر اسپویل وجود دارد اگر فیلم ایده اصلی را ندیدید این مقاله را نخوانید، اگر فیلمباز باشی و فیلم ایده اصلی را ببینی بی درنگ یاد فیلم هایی همچون Now you see me و Anna خواهید افتاد. سبک داستانی که از چند زاویه روایت می شود و جذابیتی دوچندان را به شما ارائه می دهد. خانم موگویی هم سعی کرده است به همین روش فیلمی جذاب و غافل گیر کننده بسازد. ابتدا مخاطب را به یک زاویه دید فریب دهد و بعد از زوایای دیگر مسئله را موشکافانه باز کند و وقتی مخاطب متوجه اصل داستان می شود. برایش حس غافلگیری دارد.
اما مشکل این روش کجاست، زمانی که شما بیش از حد از کات و تغییر زاویه روایت استفاده میکنید؛ عملاً فیلم نامه از دست شما در می رود و خیلی سخت است که بتوانید فیلم نامه را جمع کنید و یک پایان بندی درست و حسابی برای آن قرار دهید. در فیلم Now you see me این روش را به درستی اجرا کرده است. یعنی تغییر زاویه روایت برای اینکه اصل داستان و مطالب پشت پرده ای که شما نمی دانستید را نمایش دهد به حد کفایت و نه بیشتر بیان شده است. برای همین در این فیلم رمزآلود شما واقعا غافلگیر می شوید و از آن لذت میبرید. عناصر یک فیلم در ژانر رمزآلود که مخاطب را درگیر اما و اگرهای داستان می کند بسیار حائز اهمیت است و اگر این کار درست انجام نشود عملاً فیلم شما با شکست مواجه میشود. چیزی که در فیلم Anna شاهد آن هستیم. در فیلم آنا زاویه روایت چهار بار تغییر میکند و این تغییرات انقد زیاد است که تبدیل به یک فیلم رمزآلود کسل کننده می شود و دیگر قدرت غافلگیری خودش را از دست میدهد و برای مخاطب دستش رو می شود. مخاطب دیگه همش به دنبال این است که الان زاویه روایت تغییر کند و داستان به ی شکل دیگر روایت شود.
دقیقاً نقطه ضعف فیلم ایده اصلی در تغییر بیش از حد زاویه روایت است. یکبار شما از دید بهرام رادان به داستان نگاه می کنید. در اواسط فیلم زاویه روایت یکدفعه تغییر میکند جوری کات میخورد که مخاطب هنگ میکند چی شد. خیلی کات بدی اینجا اتفاق می افتد و با این کات مخاطب سردرگم می شود که چه اتفاقی افتاد. زوایه به سمت خانم زارعی رفته و از زاویه ایشان روایت می شود. و ما متوجه می شویم که همه بلاهایی که به سر راردان آمده از ناحیه خانم زاراعی است. کاش داستان روی همین مانور میداد و مثلاً در انتهای داستان ما این کات و زاویه روایت را شاهد بودیم . داستان به همینجا ختم نمی شود و زاویه یکباره تغییر کرده و از سمت نیما یا همان پژمان جمشیدی روایت می شود. دوباره زاویه کمی تغییر میکند و از زاویه نگاه خانم توسلی یا لاله روایت می شود. باز زاویه تغییر کرده و از نگاه بهرام رادان و مریلا زارعی روایت می شود. اینهمه تغییر زاویه روایت باعث می شود فیلم نامه از هم بپاشد و جمع کردن آن واقعاً کاری سختی باشد.
البته ایده اصلی یک ایده جذاب و نو در صنعت سینمای ایران است. در ذهن من فیلمی نیست که بدین سبک ساخته شده باشد. اگرهم باشد خیلی کم است. فیلم رمزآلودی که مخاطب را درگیر اما و اگرهای بسیار کرده و بعد خود فیلم آنرا پاسخ میدهد و حس غافلگیری ایجاد می کند کار بسیار سخت و حرکت جالبی بود که خانم موگویی انجام داده است. حداقل تغییر سبک داستان که در ایران انگار چیز فراموش شده ای است. میتواند یک برد برای این کارگردان خوش ذوق باشد.
یک مشکل جدی که شاید بر سر راه فیلم نامه نویسان و کارگردان ها باشد. این است که منتقدان به شدت به استفاده کردن از نگاه و نوشتار سینمای جهان خصوصاً هالیوود واکنش منفی دارند و اصلاً این نوع استفاده کردن را قبول ندارند. اگر شخصی بخواهد کوچکترین اثری را متناسب با سینمای غربی بسازد سری گفته می شود کپی برداری و فاجعه بالاخره ما باید بتوانیم از جایی شروع کنیم. باید از این یکنواختی سینما خارج شویم . تا کی باید سینمای ما بی روح و یکنواخت ادامه یپدا کند. کسی و نویسنده ای باید شروع کند به اینکه ریسک کند و از مدل های غربی استفاده کرده و فیلمسازی کند. منتقدین عزیز هم باید تا آنجایی که می توانند نسبت به تغییرات کمتر واکنش نشان دهند تا ما با سینمایی روبه رو شویم که تنوع بسیار زیادی دارد و سلیقه همه مخاطبان را به خود جلب میکند.
نقش لاله خیلی بد پرداخت شده است. و شما کاملاً متوجه سردرگمی این نقش در فیلم می شوید. قبل از کات اولی شما متوجه می شوید اتفاقاتی در فراسوی خط داستانی در جریان است و این از رفتار خانم توسلی کاملاً مشهود.و شاید کارگردان خواسته کلیدی به مخاطب بدهد تا اورا درگیر داستانش کند ولی نحوه برخورد توسلی با کارکترها خصوصاً رادان که اصلاً مشخص نیست رابطه ی بین این دو چگونه تعریف شده خیلی بد پرداخت شده. اینکه کارگردان مانور میدهد روی رابطه پژمان و رادان با خانم توسلی برای گول زدن مخاطب؛ ولی این گول زدن هیجان داستان را بهم میریزد. چرا؟ چون باید این رابطه در خود داستان جایگاهی داشته باشد وقتی شما همه چیز را برای مخاطب رو میکنید و عملاً پشت پرده این اتفاقات را روایت می کنید. سوتی ها کم کم خودشان را نشان میدهند.
وقتی شما متوجه پولی بودن کامل خانم توسلی می شوید و تنها جایی که یکم از عشوه زنانه خود استفاده میکند نزد بهزاد است و دیگران اصلاً اهمیتی نمیدهند چرا باید جوری روایت کنیم که انگار رابطه ای پنهانی بین رادان و یا جمشیدی و حتی آقازاده با خانم توسلی یا همان لاله وجود دارد.
یا زمانی که شما متوجه می شوید بهزاد چقد قدرتمند است و عملاً یک شخص فریبکار و حرفه ای و دارای سابقه ی طولانی است. به همین راحتی با یک ترسوندن آن توسط رادان کلاً قافیه را به باد می دهد و حتی مانند یک آدم بسیار ضعیف آنچه رادان می گوید را تکرار می کند. این خیلی برای روایت یک درام با اصول، زشت است که شما اصلاً به شخصیت پردازی توجه نکنی و همینجوری از بازیگرت بدون اینکه هویتی مشخص داشته باشد استفاده کنی. این زمانی به وجود می آید که فیلمنامه شلخته شده و به هر ترفندی بخواهی آنرا چفت و بست دهی.
یا بدتر رابطه رادان و زارعی که به طرز عجیبی بدون شخصیت پردازی فقط ما می دانیم که زن و شوهر بودن و تمام سرمایه و زحماتش را خانم زارعی بالا کشیده الان بشدت از هم نفرت دارند و یکدفعه در انتهای داستان خانم زارعی می گوید بیا ، همه داستان را تعریف می کند و نهایت اینهمه بدبختی که برای رادان ایجاد شده است با دوسه تا دیالوگ سرهم میشود. و در پایان با خوبی و خوشی این دوتا با هم کار میکنند تا مناقصه را از آن خود کنند.
اتفاقاتی که در قبرس می افتد عملاً به دست فراموشی سپرده شده و داستان یدفعه کات میخورد و شما با یک زوایه روایت دیگر مواجه هستید . این جا جایی که من خیلی ناراحت شدم چرا اینجوری!!! چرا انقد مبتدیانه برخورد کرد خانم موگویی کاش بهتر و حرفه ای تر این بخش را به هم ربط میداد.
و بخش های دیگر داستان که گفتم با بیان کردن زوایای متفاوت تو ذوق میزدند و شما بیشتر سردرگم می شوید. چون به هم درست مرتبط نیستند و وقتی خیلی زوایا تغییر کند عملاً خود نویسنده هم خط داستانی صحیح از دستش در میرود. اینکه شما برای روایت خط داستانی بارها و بارها شرکت اسپانیایی را مسخره میکنید که به راحتی پاکت میبرند ، میارند ، تغییر میدهند ، عملاً هر غلطی دلشون بخواد انجام میدهند و کسی نمی گوید چرا،چگونه ، چطور ؟؟؟!!!! اینکه اروپایی ها به قانون مندی و الکی نبودن کارهایشان بسیار معروفند. مخصوصاً زمانیکه سرمایه گذاری را آنها انجام میدهند و هیچگونه شوخی در این قضیه ندارند. انقد سطحی و ساده روایت شوند، که انگار ایران است که چپ و راست همه چی را می شود تغییر داد وآب از آب تکون نخورد. این برای ایران قابل درک است و خانم موگویی میتوانست روایت را با ایران ادامه دهد ولی وقتی سرمایه گذاری یک شرکت بزرگ اروپایی را وسط می کشیدو اینگونه برای بست فیلم نامه شهیدش میکنید. یکم که نه خیلی زیاد تو ذوق میزند. نقطه عطفی که مجبوری برای چفت و بست داستانت هرجوری باهاش تا کنید. اگر این نقطه عطف نباشد داستان لنگ میزند پس مهم نیست که من اصلا به شخصیت پردازی اهمیت ندهم و همینجوری کیلویی این بخش را مدوام تغییر دهم.
البته فیلمنامه واقعا سوراخ های بزرگی را بهمراه داشت و در فیلم به وضوح آنرا به تصویر کشید. ولی بنظرم تلاش خانم موگویی برای ساخت فیلم ایده اصلی ستودنی است و امیدوارم به همین سبک تلاش برای ساخت فیلم های سخت و داستان پردازی های سنگین و نه صرفاً ساده و سطحی ادامه دهد. بالاخره باید ساخت تا ضعف ها خودشان را نمایش دهند و در فیلم های دیگر آنها را برطرف کنند. نکته مهمی که باید در پایان بیان کنم؛ سینمای ما نیاز به ساخت چنین فیلم ها و داستان گویی های سخت دارد هرچند خراب کرده باشه و یا نتوانسته آنطور که باید فیلم را درست ازآب درآورد. ولی باید به سمت قوی تر کردن فیلم نامه و روایت داستان های جذاب و متفاوت برویم کاری که مهدویان و هومن سیدی و خانم آبیار انجام داده اند. اگرچه با ضعف هایی هم همراه بوده است.
هنوز نظری ثبت نشده،نظر خود را ثبت کنید!