بعد از دیدن این فیلم یاد جملاتی از لئو توستوی افتادم که چرا بعضی ها فکر می کنند اثر هرچه نامفهوم تر و پیچیده تر باشد و در بیان نگاهش الکن باشد هنری تر بنظر می رسد و عده ای به شدت از آن تعریف می کنند. آیا اساساً رسالت هنر بیان اندیشه نیست! چگونه می شود از پلتفرم به نگاه فیلم ساز رسید و اینکه منظور فیلمساز چه بوده است. مگر اینکه ساعتها برای خودمان توجیه تراشی کرده و بگوییم بدین صورت بوده است یا به آن صورت بوده است تا ذهنمان کمی آرام یابد. پایه و اساس فیلم براساس طبقات اجتماعی طرح ریزه شده است در صورتی که اساساً طبقه ای ساخته نمی شود! زمانیکه افراد به صورت رندمی هرماه جابه جا می شوند مگر اساساً طبقه اجتماعی معنا پیدا می کند. لذا در همان ابتدا تئوری عزیزانی که فکر میکنند نمادی و استعاره ای از طبقات اجتماعی است برباد رفته و نمی تواند معنا داشته باشد. خیلی عجیب است که بعضی از دوستان خیلی راحت از این مسئله عبور کرده و در ذهن خود این را مطلب واضح تلقی کرده و براساس آن شروع به بیان دیدگاهشان نسبت به فیلم میکنند.
وقتی همان افراد دائم در حال جابه جا شدن هستن که اساساً طبقه ایجاد نمی شود. طبقه زمانی ایجاد می شود که فاصله بین طبقات مشهود باشد و این عدم دسترسی کاملاً مشخص باشد. طبقاتی که کاملاً از هم فاصله گرفته و نمی توانند به طبقات بالاتر رفته و یا برای رفتن به طبقات بالاتر باید جنایت کنند و یا به سختی تلاش کنند و در نهایت به نزدیکی طبقات بالاتر برسند. این فلسفه ی جامعه های امروز جهان است نه آنکه درون پلتفرم شاهد هستیم . اگر دقت بفرمایید نوع تفکر ، دیدگاه ، شخصیت و حتی نوع بیان افراد در طبقات کاملاً متفاوت است و این درصورتی است که در طبقات بالاتر در پلتفرم صرفاً همان افرادی هستند که می خواهند از فرصت نهایت استفاده را کرده و تا آنجا که می توانند بخورند!
در این فیلم ما شاهد سوژه و نماد هستیم ولی اصلاً و ابداً این سوژه فیلمساز در این فیلم جلوه گر نمی شود و صرفاً تعدادی نماد هستند که در طول فیلم به شکل به ربط در کنار همدیگر قرار گرفته و مخاطب هرگز به اصل داستان و مفهوم فیلمساز نمی رسد. داستانی که هیچ منطقی برای بازگویی ندارد و نمی تواند بخش های متفاوت را بهم متصل کرده برای بیان هدف و به قول خود فیلم “پیام”. اینکه چگونه افراد جا به جا می شوند و اصول جا به جا شدن چیست آیا یک سیستمی صرفاً به صورت رندمی آنها را جا به جا می کند، در صورتی که بنا به گفته خود فیلم سیستمی وجود ندارد. شخصی که خود می تواند جایگاهش را مشخص کند یا فرد همراهش و شخصیتی هایی که اساساً به طبقات نمی خورند مانند آن پیرمرد سیاه پوست و راهنما که چگونه توانسته در این حفره جان سالم به در برد. چگونه آن کودک را هیچ کس ندیده و فقط تعدادی افراد به این نکته اشاره می کنند که این مادر آسیایی به دنبال بچه خود است از کجا متوجه شده اند این مادر به دنبال بچه است! در صورتی که مادر لال است و اصلا اشاره به فرزند دار بودن نمی کند و حتی مسئول ثبت نام کننده می گوید این مادر به صورت تکی به این سیستم وارد شده است. می دانید حفره هایی بسیار زیاد و بی منطق در فیلم زیاد است و این باعث می شود فیلم در حالت الکن باقی به ماند و نتواند محتوای خود را به درستی بیان کند.
در ابتدا شخصیتی داریم که کتاب خوان است و می خواهد سیگار را ترک کند ولی شما هیچ حسی از ترک سیگار در این شخص نمی بینید! آیا ترک سیگار در این مکان صرفاً برای اتصال کارکتر اصلی در فیلم بوده است واقعاً خنده آور نیست! ما از طبقات صحبت می کنیم و عده ای در این طبقات خودشان قرار گرفته اند و کسی به آنها تحمیل نکرده، آیا منظورمان این است که عده ای فکر می کنند این سیستم پاسخگو می باشد. از بیرون این سیستم چگونه نمایان می شود که این افراد گول خورده و متوجه عمق فاجعه درون آن نمی شوند. اینکه این طبقات توسط نگرشی ساخته شده است و آن نگرش قطعاً در خصوص تعداد طبقات اطلاع دارد ، زیرا افراد در طبقات پایین را نیز جا به جا می کند و تغییر میدهد ولی مسئول ثبت نام کننده هیچ چیز از 133 طبقه زیرین نمیدانست، آیا میشود این را برداشت کرد که منظور این است که افراد در طبقات بالا از حال افراد زیر دست اطلاع ندارند.
یکدفعه در اواسط فیلم شخصیت اصلی انسان خوار تغییر کرده و تبدیل می شود به مبارزی که بتواند غذا را به افراد پایین تر برساند. این نکته که از کتاب دُن کیشت استفاده شده و خواسته این شخص را با کتاب و شخصیت دُن کیشت مقایسه کند همه و همه شعار زدگی است و ما هیچ چیز از آن در داخل فیلم متوجه نمی شویم . حال این شخص به همراه فرد سیاه پوست تلاش می کنند تا بتوانند غذا را تقسیم کنند. به طبقه ای می رسند که پیرمردی سیاه پوست به آنها می گوید مسیر انتخابی شما اشتباه است و شما باید پیامی ایجاد کنید که ماندگار شود و آن پیام این است که بتوانید غذایی بسیار خوشمزه و لذیذ به طبقه صفر برسانید. چرا؟! کسی واقعا متوجه می شود رسیدن پیام به طبقه صفر می تواند حلال مشکل شود؟ آنها تمام تلاششان را می کنند تا به طبقات پایین رفته و از این کیک حفاظت کرده تا بتوانند آنرا به طبقه صفر برگردانند. وقتی به طبقه 333 می رسند. یکباره با دختری مواجه می شوند که تا بحال آنرا غالباً آنرا کتمان می کردند و می گفتند وجود خارجی ندارد. اینجا چرا دختر تبدیل به پیام می شود؟؟؟؟؟
کاراکتر اصلی همراه با دختر به نقطه ای پایین تر می رسد و در آنجا آن پیرمرد به او می گوید تو نمی توانی همراهی او به بالا بروی و خیلی راحت پیاده شده و با پیرمرد به ناکجا آباد می روند و آن دختر به سمت بالا رهسپار می شود تا پیامی باشد برای طبقه صفر!
حقیقت خیلی دوست داشتم بیشتر و دقیقتر درباره فیلم صحبت کنم ولی آنقدر اشکالات در فیلمنامه و طرح کلی وجود دارد که ارزش تحلیل کامل ندارد. صرفاً باید توجه کنیم به این نکته که هر ایده ای که نتواند تبدیل به متن شود و متنی که نتواند به فیلمنامه تبدیل گردد و فیلمنامه ای که در فرم درست جای نگیرد. می شود نمونه ای الکن مانند پلتفرم که صرفاً ایده ای در ذهن فیلم ساز بوده است که نتوانسته خود را به اثری قابل دفاع تبدیل کند. فیلمی که منطقی را دنبال نکند واقعاً مجبور هستید به زور از خارج و در ذهن خودمان برای آن توجیه تراشی کنیم . فیلمی که نتواند عناصر را درست و به جا و همراه با منطق در کنار هم قرار دهد، هیچ چیز برای گفتن ندارد. هر چند در طول فیلم دیالوگ هایی طعنه آمیز به کاپیتالیست و سرمایه داری میزند و سعی می کند که آنرا نقد کند و پز سوسیالیستی به خود بگیرد ولی در کل حرف هایش ناقص می ماند. اگر شما توانستید سرآشپز، پیرمرد سیاهپوست، دختر آن زن آسیایی، زنی که مسئول ثبت نام بود؛ را به صورت دقیق جایگاه آنها را متوجه شوید شاید بتوانید سر از اصل داستان در بیاورید در صورتی که هرگز به این مهم نائل نخواهید شد.
هنوز نظری ثبت نشده،نظر خود را ثبت کنید!