ردکردن این
فیلم فانوس دریایی

نقد فیلم فانوس دریایی ( The Lighthouse )

فیلم فانوس دریایی دومین ساخته کارگردان با استعداد آمریکایی رابرت اگرز می باشد. رابرت اگرز اولین تجربه حرفه ای سینمایی خود را با “جادوگر” در سال 2015 شروع کرد و پس از 4 سال با فانوس دریایی بازگشت. فیلمی که به معنای واقعی کلمه شاهکار کارگردانی و تصویربرداری در دهه اخیر می باشد. یکی از متفاوت ترین آثار سال 2019 با قاب بندی متفاوت و منحصر به فرد خود که تداعی فیلم های صامت می باشد.

فیلم های امروز با نسب تصویر 16:9 شناخته می شوند. در صورتی که در این فیلم نسبت تصویر 1.19:1 است و شبیه به قاب بندی زمان فیلم های صامت می باشد. با تصویرهای سیاه – سفید و استفاده اصولی و دقیق از سایه ها. فانوس دریایی روایت گر دو شخصیت متفاوت است ، توماس ویک مسن ( ویلیام دافو) که شخصیتی برون گرا و پرخاشگر می باشد و افریم وینسلو جوان ( رابرت پتینسون ) که شخصیتی محتاط و ساکت و درون گرا را دارا می باشد. تقابل این دو شخصیت و مواجه آنها با سختی و مشکلات به طرز باورنکردنی زیبا ساخته شده است.

تفکر اگزیستانسیالیسم در این فیلم به وضوح قابل مشاهده است. تقلای انسان برای هدفمند کردن زندگی خود و اینکه محوریت انسانی بودن و مواجه انسان با پوچی و تلاش برای ساخت هدفی هرچند ناموفق. تلاش بسیار زیاد افریم برای بدست آوردن مقداری پول و زندگی نرمال که باعث شده است او دست به کارهای بسیار سخت و طاقت فرسا بزند. حضور او در فانوس دریایی به حالت محتاط گونه که کم کم سختی های بسیار ، شخصیت او را دستخوش تغییر می کند تا جایی که آرام آرام به سمت فرمان برداری و سپس پرخاشگری و عصبانیت سوق می دهد.

وجود انسان در کنار سختی های فراوان که باعث می شود؛ انسان وجوه متمایز و گاهاً متضادی از خود نمایش دهد و حتی دست به حرکاتی به شدت عجیب و باورنکردنی بزند. تا جایی که انسان در این سختی ها به رویا و خیال پناه میبرد و یا خشونت افسار گسیخته ای از خود به نمایش می گذارد. فانوس دریایی و بودن در این مکان تنها و سکوت محض و درگیری با طبیعت وحشی همچون دریا انسان را به جنون نزدیک کرده و آرام آرام او را روانی خواهد کرد.

توماس ویک مسن که سالیان درازی است در این مکان فعالیت می کند. تلاش می کند تا برای زندگی خود و ادامه حیاتش داستان های گوناگونی را بسازد و با توجیه افکار خود به جلو حرکت کند. حتی تلاش می کند برای پذیرفتن این پوچی و این درماندگی و یأس هدفی هرچند رویایی بسازد و خود را در درون این هدف رویایی که انگار هدف از وجود و هستی او نظاره کردن و نگهبانی منحصر به فرد فانوس در شب است؛ قرار دهد. این دقیقاً ارائه نگرش اگزیستانسیالیست می باشد. در جایی که کشش و توان ارائه و ساخت هدف برای خود را ندارد متوسل به مشروبات می شود و تلاش می کند تا افریم را هم متقاعد کند در مواجه با این شرایط از مشروبات بهره ببرد تا بتوانند شرایط سخت زمان خود را سپری کنند.

این هدف آنقدر برای او مقدس و مانوس شده است که در اختیار هیچ کسی این مهم را قرار نمی دهد. با اینکه افریم به او یادآور می شود که در دفترچه راهنما گفته شده است که باید به کشیک از چراغ مراقبت کرد ولی او این را قبول ندارد و این ماموریت را هدف زندگی خود می داند. افریم نیز که با هدف بدست آوردن پول خوب پا به این کار طاقت فرسا زده است، کم کم صبر و طاقت خود را از دست می دهد تلاش بسیاری می کند تا بتواند هدف خود را حفظ کرده و براساس آن کار کند لکن نمی تواند و در مواجه با سختی کم می آورد تا جایی که به پرخاشگری و عصبانیت شدید و کشتن مرغ دریایی منجر می شود. افریم در این تقلا سعی می کند با مشروبات بتواند بلکه روزگار را سپری کند ولی بازهم نمی تواند و سعی می کند تا از هدف توماس بهره ببرد و بتواند بلکه جایگاه توماس را به دست آورده و از طریق آن بر این پوچی فائق آید. ولی جالب اینجاست که این هدف مختص توماس است زیرا ساخته او می باشد نه ساخته افریم!!! نگرش اگزیستانسیالیسم یعنی زندگی به ذات هدفی را دنبال نمی کند بلکه انسان برای این پوچی هدفی را متصور می شود و بر اساس آن زندگی می کند. توماس تلاش کرده بود تا هدفی را برای خود بسازد و با این هدف بتواند روزگار را سپری کند لکن این هدف مختص اوست نه افریم . البته پایان بندی زیبای داستان انقدر قوی و درست ساخته شده است که بتواند نگاه ها و دیدگاههای متفاوتی را به خود ببیند.

اکسپرسیونیسم فوق العاده و هنری تصویر برداری و کارگردانی در این فیلم توانسته است با اغراق و قاب بندی و سایه های زیبا عواطف و حالت روانی این دو شخصیت را به تصویر بکشد. اینها در کنار موسیقی بینظیر در کنه داستان واقعا هر ببینده ای را با خود همراه کرده و در عمق افکار کارگردان فرو می برد. ویلیام دافو یکی از بهترین بازی های خود را به تصویر کشیده است. هرچند که او شخصیت شناخته شده است ولی به نظرم این قدرت کارگردان است که توانسته از این بازیگر چنین بازی را بگیرد. و در تعجب بسیار بازی رابرت پتینسون است که به نظرم همه دیگر باید او را جدی بگیرند. ایفای نقش فوق العاده  در اینفیلم قطعاً نشان دهنده توانایی های این بازیگر محبوب است. شاید فیلم گرگ و میش تا حدود زیادی شخصیت او را خدشه دار کرده بود و او را تبدیل به یک بازیگر ساده و معمولی هالیوود کرده ولیکن این بازی قطعاً به آینده پتینسون کمک خواهد کرد و قدرت بازی او را به رخ همه کشید.

در کل می توانم بگویم یکی از هنری ترین آثار سال 2019 در نزد شماست، اثری که قطعاً یک درس تمام عیار برای علاقمندان به این حرفه می باشد. درسی در زمینه میزانسن ،
قاب بندی ، تصویربرداری ، استفاده درست از فضا و روایت داستانی عالی؛ هرچه را از یک اثر هنری و دوست داشتنی انتظار دارید در این فیلم مشاهده خواهید کرد. اگرز نشان داد می توان بازهم طعم فیلم های امثال کوبریک را در عصر حاضر چشید و از هنر خالص و زیبای سینما لذت برد.

 

بیشتر بخوانید

هنوز نظری ثبت نشده،نظر خود را ثبت کنید!


افزودن نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

This site is protected by reCAPTCHA and the Google Privacy Policy and Terms of Service apply.